حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

فانوس-143

کتاب حقیقت چیست/فانوس/ کتابی هست که در آن به حقایق و درک اسرار و هستی پی خواهید برد.از آنجا که حقیقت امری بسیار گسترده از حقیقت ها هست.و گذر از واژگان به واژگان نوتر هست یا همان اما در درون حقیقت باز حقیقت هایی پنهان هست که لایه های حقیقت نام گذاری بر باز شدن فندق و مغز فندق هست. شما وقتی فندق را نگاه کنید و پوسته آن  فقط  چیزی هست که فایده ای ندارد اما وقتی فندق را شکستید و مغز فندق را میل فرمودید به مزه و اصل  آن پی میبرید.ترس از حقیقت به چند علت هست حقیقت تلخ و شیرین هست.حقیقت منافع و مصالح بردار نیست و حقیقت چیست به نه چرخه قدرت جهان و نه دست در بدست به آوردن آن کار ندارد زیرا کتمان حقیقت ها کسب قدرت در شبکه هرم جهانی هست که برای آن تلاش میکنند تا اذهان به سمتی رود که چرخه بخواهد نه نظام آفرینش و حالا خداشناسی و حقیقت خدا و خداها چیست در فصل اول باز شدنش زود هست زیرا تا مغز فندق را نشکنیم به درون آن نمیرسیم.و تحریف کجا هست و برای چه میگویند تحریفات هست یا خدا در ادیان و امر خدایان چیست این باز شدن میخواهد که با خواندن کامله کتاب به اصل آن میرسید.رسیدن به حقیقت مثال تفکر باز و بسته هست تفکر بسته بی فایده هست سپر دفاعی آن ساختار نه همش درون ریزی ریختن در آن هست نه نصفه پر لیوان درون ان آیا ریخته شده یا همان نصفه تمام رسوب کرده به همه تفکر انسانها.خب پس اگر 70 درصد پر شدن تفکر  50 آن نیمه پر و بیست آن هم ارزیابی شود میشود صد پر آن.اما وقتی  جایی برای حلاجی در آن نباشد تعصب جای آن را گرفته.تعصب نصف خالی یا حتی سی آن میتواند تعصب خشک و جای حلاجی خشونت بار داشته باشد.گذر از تعصب خشک و خشونت گذر از واقعیتی هست که ذهن با کسب حقیقت درست و بدون گارد سپر به ارزش ذهنی خود بگوید قدرت تمیز دادن دارم.زیرا باور دارم اما اگر باور نبود به کلیت باید از صفر تاصد آن پر شود پله پله.ابتدا حال اگر دین ندارد شخص دینی انتخاب کند با تفکر و مطالعه و تحقیق.حال اگر نخواست دین پذیرد منصفانه با تفکر خود تمیز دهد.خواه در هر دوی آن ممکنات قبول نیافتن حقیقت جای میگیرد.اما در ذهن روشن بین ذهنی که سیگنال ها را دریافت میکند خورد و بازخورد هست. جایی که اصطلاحا سپر دفاعی فعال میشود در ذهن باید بگذارد تا سپر دفاعی به سپر تمیز دهنده رسوخ کند. تمیز دهنده آن را بخواند و کد ها درست در آید یا نه.پس حقیقت مرحله ای هست که حقیقت خواه آن را مرحله مرحله تقسیم میکند و خواه با سپر دفاعی ذهن برخورد داشت میتواند درست آن را دریابد حال صد آن درست باشد هشتاد آن را بپذیرد بیست آن یا بیشتر سپر اعتقادی فعال میشود با اعتقاد من مثال جور در نمیاید. اصل اعتقاد ندارم و اثبات دو اصل باز متفاوت هست. اصل قبول ندارم و اصل اعتقاد ندارم. اعتقادات و قبول یا نفی کل آن که نظریه نامند اعتقاد نامند یا هر چیزی اثبات هست.اثبات حقیقت سواد هست سواد مدرک تنها نیست سواد مدرکی و سواد غیر مدرکی. دین تحصیلی و دین  عملی و مطالعاتی. دین غیر تحصیلی و در تعریف ادیان یکی پر شدن یکی ارتباطی یکی وصل به اصل که حالا همین وصل به اصل در خداشناسی معلوم میشود.کسب معنوی و کسب مطالعاتی.بعضی ها اثباتیون هستند. بعضی ها کلامیون هستند گذر از واژه به نو بعضی ها تقلیدیون هستند بعضی ها حمل کننده نام دین هستند.و بعضی ها مراتبیون معنوی هستند.در این کتاب به مسائل مختلفی پرداخته میشود ارزش هر کتابی به آنچه بیان میشود سنجش میشود که مثال کتابی که مدعی آن هست که حقیقت را میخواهد بفهماند چیست چه میزان حقیقت را در پایانو نقطه آخر آن به ما اضافه کرده اثبات در هر امری شکننده اثبات نکردن بدون دلیل بر مجادله هست. فلان اثبات میکند و اثبات جای اینکه طرف حقیقت را بخواهد که به نفعش هست سپر مجادله میاید رو این سپر دلایل دارد یک اینکه اثبات بر مجادله پیروز هست اینست که حقیقت و طبقه بندی کلامیون اثباتیون حالا همه در یکی بشود پازل بهم نیازمند برای آن شخص نیست اما نیازمند شخصی دیگر برای روشنایی بخشی با مجادله گر هست.پس ظرفی هست که به نیاز شخص درون آن برداشته میشود.شما یک متن را بده به یک عالم واقعی نمیگوید اه هم خط اول من قبول ندارم بندازد آن سمت میخواند تمیز آن را در کارش مفید میبیند استفاده  شخصی نه کسب علم به دیگری به یک بی علم بده تعصب هم خط اول میندازد آن سمت. به یک ندانم گرا بده میخواند تفکر مغز دارد جایی در آن به نام اعتقاد نیست اعتقاد درونش میریزد قبول یا نه قبول.مطالعات میکند کسب غیر مطالعاتی درک میکند یا خود به نقاطی میرسد و سر جمع میگوید فلان دین را انتخاب کردم.یا هم همه را مطالعه میکند میگوید همان ندانم گرا میمانم.یا بدون دین.ندانم گرا دیگر چرا باز ندانم گرا میشود با اینکه همه را مطالعه کرده در نظر مغزش هست سپر همه را ضربدر کرده و مانده در ذهنش که قبول نکردم ندانم گرا از این لحظ میماند که دانسته اما پذیرش نکرده همان ندانم گرا هست منتهای مراتب نمیداند که اینها رسوخشو کرده.پس چه آش غلیظی هم در آن میشود.یک جا سیستم اعتقادی فلان درش روشنه یک جا ارتباط با فلان و یکجا با فلان دین.خواه ناخواه درگیری ذهنی دارد.منتها قبل آن نمیدانسته اصلان فلان اعتقاد چیست.مثل انتخاب شغل یک شخص اصلان دوست ندارد شغلی را منتها به کسب روزی یا راهی نبوده انتخاب کرده.علاقمند نشده منتها عادت کرده به آن و کم کم شده علاقه ای با پیش زمینه دوست نداشتن اون دوست نداشتنه کار خودشو میکنه اون دوست داشتن اجباری کار خودشو.امروزه بشریت در نظام کلی جهان گویند شخصی فقط بایددینی که پدر و مادر او داشته انتخاب کند والا فلان میشود.میره تو سیستم اندیشمندان و مفسرین و متخصصین دین و ادیان شناسی بعد میگویند کجای کتاب شما این حکم شده.که بتوانید حکم دهید.و اصلان خود همین اجبار قبول سیستم لجبازی ذهن را فعال میکند.انسانها در مقابل زور سیستم دفاعی را روشن میکنند.تفکر پس میزند میگویند آهام اینها خود ضد همان دین هستند.مثال هر دینی باشد.میگویند اینها سپر نقاب هستند برای تخریب که لجبازی سیستم انسانی آن را میخواهد تخریب کند.عاشق کنی عشق هست که تفکر را جاری در قلب که همان مغز فرمان دهنده هست میکند. قلب میشود تفکر چون پادشاه بدن مغز هست و بقیه میشود مثال در آن.قلب عاشق شده یا مغز و تفکر.پا میدود یا مغز فرمان میدهد جوشش فرمان میدهد یا تفکر بر جوشش فرمان میدهد.یا هم یک سیستم کره شمالی بشود که بسته نگاه دارد مثال کره شمالی زده میشود که در آن محدودیت حدی شود که فرد بسته از جهان شود و فکر کند آهام همین جا بهشت جهان هست چون آن اشخاص به ر شبکه آن زور هست وصلن و باز سرشبکه آن به جای دیگر  این جهان و آن جهان شخص مسئول همه ی آن اشخاص هست. به مراتب.مگر اینکهواقعا شخص راهی نبوده که خود برسد.جز همان کد دستور مغزی محدود به آن. خب شاید فکر کنیم این سیستم یک سیستم  سرمایه داری هست. یک سیستم سرمایه داری قدیمی هست که شخص سر هرم برای قدرت خود و کسب منافع به خود و قبیله و بالا دست کار میکند.در سیستم برده داری نوین که میشود صرف صد مادی ماده زندگی صرفه کالا به شخص هست منتها به بالای آن اصل آن و بقیه درگیر رسیدن به بهتر شدن اما در جا زدن میشوند به سیستم بالا و پایین رفتن دلارو نمیدانم قیمت ها و حالا جایی ثبات مالی باشد به سیستم مادی گرایی صرف و از دست دادن کم کم روح انسانی به کالایی. انسانها کالایی میشوند برای ذهن آنها چه سود دارند.پس میدانند هر سیستم قدیم و نو را چگونه بچرخانند منافع را بردارند.این سیستم در ادیان هست که اصلان لزومه آنها هست که تمام کنند آنها را یا اگر نشود تمام کنند قدرتشان نمیرسد تخریب کنند و تخریب کردند این سیستم جدید که نیست کهن سمت مدرنیته رفته.هر جایی بگونه ای سیستم قدرت حکمرانی تا سیستم دینی و سیستم چینش مهره ها یا درگیر با با چینش ها و سردرگم تمام عمر مقابله و تا بخواهند پیروز شوند آنها کار خود را کرده مردن هم به عالم ارواح و جهان دیگرو حسابو اینها را با حساب هایی برای خود ضربدر یا اسراری دست میابند که گریز از آن بدهند خود را.در حالی که نمیدانند همان اسرار هم در زندگی آنها با همان کسب اسرار چه خسران بزرگی هست که خبر ندارند.چون کسب اسرار کردند منافع طلبی را جستند گریز جستند خود جستند نمیدانند که چه تاوان سختی هست در نهان آن و سراب شیرین هست که میرسند به اصل آن و لذت دنیا اما در پی تمام شدن پوچی رسیدن به آن میفهمند که ماده جزو آنچه خواستند از ماده فریبی برایشان شد در دام تاریکی و یا از ثروت زیاد خودکشی میکنند که بهش پوچی زندگی نامند در تجربه.یا اتصالی که در مواقع بحرانی ندارند و ترس شدید و آرامش نمیتوانند پیدا کنند و چه حوادث بزرگ و بد و چه ضررها میرسانند به دیگران. سیستم مکانیزم جهان نظم آفرینش هر چه کنی به خود کنی هست. طرف میگه من ظلم میکنم کاریم نمیشه من هر کاری میکنم کاری نمیشه میشه ها متوجه نیستند. چون چوب خوردن دنیوی مثال ضرر و خسرانو نمیدانم همش تنبیه میخواهند .فکر میکنند یک معلم بداخلاق و خوش اخلاق دارند که تا بد کدند تنبیه کندشان تا خوب بودند بگوید آفرین برکات.یک همچین فرضی دارند که عشق درشون نمیاد.در حالی که نمیدانند انتخاب آنها راه آنها کسب تفکر رسیدن به حقیقت ها و راه خود اگر با درستی و بدون گارد نباشد چه میشود. خب میگویند مخالف ما میکشیم چی رو میکشند جسم رو. وقتی شخصی درست باشد جسمش بمیرد آیا فنا شده.چون درست بوده سختی کشیده میگویند اه این اگر خوب بود که خدا اینجوریش نمیکرد خدا نکرده شما انجام دادید و بعد منتظر یک معلم بودید که نجات دهد شما را تنبیه کند.و این سیستم هم سیستم ماده برداشت از معنویت میشود.برای چه آنهایی که به کمال بالا میرسند درکشان برای دیگری سخت میشود آنقدر شخص در خود صفات همان چیزی که واقعان اعتقاد مغزی قلبی فرمانی داشته جای داده که نمیتواند صفات غیر خدایی داشته باشد.حالا مباحث اینکه خدا و خدایان و حقیقت خدا و خدایان چیست جای یک فصل دارد که خیلی خیلی مهم هست تا رسیدن به آنچه قدرت بالاتر هست قدرت بیشتر یا در ادیانی قدرت تمام کننده.پس نیاز به فصلی دارد. اما در این فصل اول در همین مقدار که به سمت جلو فصل ها میرویم باید دانست که خود همان خدایی که تنبیه میکند یا معلمی که مد نظرشان هست چیست و خداشناسی و مباحث کهن بشود باز میشود و رسیدن به کشف بیشتر این حقیقت ها روشن خواهد شد.

فانوس-142

پس خارج از قضاوت خود رهبران دینی وقت که گویند مثال دالایی لاما روح بودا در او هست.و یا پولس رسول را میگفتند خدا به شکل انسان در ما نظر یافته رهبرو انگار پاپ مانند میدانستند حال که پولس تغییرات در مسیحیت ایجاد کرده بر اینکه انجیل دیگر کسی بیاورد اناتیما باد یا چوب معروف که تنبیه نامیده میشود نمیدانم سختگیری ها و تغییرات آسان گیری های باز زیاد.یشوعا ناصری را لحاظی آسان گیرترین و سخت گیرتر شاید تصور کنند.که انجیل کلام عیسی هست اما روح القدس مگر در رسولان نبوده خب عیسی هم بوده اصلان یوحنا در مکاشفات عیسی را دیده دیگه پاهایش برنج صیقلی میمانست و  حالا باز سه شاخه میکشند در مکاشفه که نماد یهودیت هست.نماد دین یهود حالا ستاره و سه شاخه ستاره ربط به داوود نبی ستاره داوود .که در تصور این نماد گاهن زیر پای گذاشته میشود در راهپیمایی ها چون نماد دولت آن کشور میدانند و از سمتی گفته میشه خاخام ها هم همه دولت ها را قبول که همه ندارند خاخام دولتی مگر یا خاخام دولتی دینی که حالا اصلان خود سر مباحث پوششی و مسائل دیگر مشکلات در آنجا زیاد هست درگیری خاخام ها با دولتیون حمله خاخامو کارد پشت بدپوشش در انظار عمومی اینها بهش میگن دولت و دین یعنی دولت رویه دیگری دارد اما دین به خاخام ها چیز دیگه میگه.فشار بین المللی هم به دولت ها.مثل سنگسار که دیگه یهودیان اجرا نمیکنند اما در تورات هست.تورات شامل 5 جلد کتاب هست.خب پس اینجا دولت حالا جدید یا قبل آن سنجش بین الملل میشود قضیه اینکه اسرائیل در زمان داوود شد همان باز اسرائیل سر نبرد  کینگ داوید با جولیات جالوت هست که پیروز شدند دوباره قدرت اومد دست اسرائیل پس مسئله خیلی قدیمیه.چه تاریخ پادشاهان چه سموئیل مزامیر مباحث زندگی داوود هست.حالا زندگینامه تر ان در کتب های تاریخ پادشاهان سموئیل هست.مثال استان جلیل ناصره خود مختار فلسطین مباحث قدرت و قسمت اسرائیل خوانی فلسطین خوانی هست.چون سیستم دینی با دولتی هماهنگ نیستند درگیری میشود وقتی هم هماهنگ تر بشود معمولان مثل الان اعتراضات مباحث اقتصادی میشود.بین الملل یا سیستم جهانی از بعضی احکام و بازگشت آن با شخصیت شناسی نزدیکی  روابط دولتمندان با سیستم دینی خوب آگاهند.جاهایی که از دستشان در برود زیر یک چرخه میدانند چگونه کار کنند.در حالی که چرخه ها هم از هم اختلافات دارند.جامعه شناسی.سیاست شناسی .قدرت در جهان.سیستم مالی جهان.همه نظام تشکیلات قدرت را شامل میشوند که دین میشود شاخه کی باشه کی نباشه یا اگرم باشه چگونه سد شوند.خب البته در ادیان حالا اسلام میگند رافت اسلامی.مسیحیت بخشیدن یا بخشیدن گناه نمیدانم در ادیان نامها نامند.هر جا بخشیدن شامل شود نامها فرق میکند دیگر.والا با سیستم برخورد غسالخانه راه میفتد با این سیستم شناخت جامعه شناسی.خب کتاب چی میگه فلان سنگسار فلان چشمشو در بیاریم بندازیم اونور حالا تفسیر به امر اینکه معنا مثال هست.فلان اعدام.فلان شلاق.میشود چه کرد سریع چه کرد سریع.اون خاخام. کشیش. معمم حوزه علمیه که روحانی مبلغ شاخه های مختلف کارگیری میشود جامعه را نمیشناسد.فلان در دین مسیحیت فلان در دین فلان فساد مالی شد کتاب چی میگه دولت چی میگه.چون هرج مرج سنگ رو سنگ بند نمیشه رو همون دولت واتیکان شیوه چوب پولسی  شائول طرسوسی  جایی یک سمت آزادی در مسائل جایی فلان.اما کتاب میگه دزدی نکن قتل مکن و... انجیل.پس کتاب بگه رعایت بشه دیگه. همون فصل پیش گفتیم که چوب نگهبان یا خود نگری .خس باید از چشم خود دربیاوری تا در چشم دیگری نبینی دیگه خس رو در چشم دیگری ببینی در خود ارزیابی نکنی بیفایده هست.چون خود کنترل کنی  در باب دگری اثر کنی.مثلان اشکال در ازدواج در کشیش ها در شاخه ای اعتراف. گناه.حالا مسائلی.باید نظم اخلاقی رعایت شود که نشود قوز در پشت.داستان ریز و جزئیات مثال داوری که نشسته گوش کنه ریز و جزئیات که گوید بخشیده شدی.نماینده مسیح نماینده در میزان روح در شخص و پاپ شدن کار روح القدس تایید هست.شخصی میزان روح درونش کم باشد مسیحایی او واویلا هست حالا پدر پسر روح القدس. پدر شناسی رکن شناسی تثلیثی ها.غیر آن که تثلیث پذیر نیستند در شاخه ای اینها باز مسائل خودشون جمعیت کمی هم نیستند.خیلی هم اونا هم فعالن.تا باز شدن مسائل منجی شناسی ادیان و شخصیت شناسی تفکیک شخصیت ها. و خداشناسی خدایان باستانو روند جلو رفتن آن.چرایی حکم به احتیاط به مسیحا در فریسیان صدوقیان علت ریز مسائلی تنها منجی شناسی نیست مباحث فریسی متعصب خطرناکترین نوع تفکری هست که شوخم میزند در هر دینی که حزب فریسی دینی باشد.میمانند فریسیان و دین.که باز طبق درگیری سر مسائل متعصبانه میماند فقط کتاب دین.رفتار فریسی خیلی آن سمت بیفتد صدوقی ازش در میاد میشه دولت و دین امروزه یهود .خب طرفداران صدوقی و فریسی میشوند باز شاخه اصلاحگرا و شاخه سختگیرانه آن مقید به ریز شریعت را اجرا کنند.از توش در میاد حمله به مردم.حمله دین گریزی حمله لجبازی بیشتر.میشود 2000 سال پیش  که میدویدند سنگ بدست تا زنند مجدلیه را با سنگ اما خود بودند در گناه و خواستار سنگ زدن.تا کشند در گناه آن را طبق شریعت خود در شریعت مجرم از گناه.توبه افکنده شد مجدلیه از آن شد توبه و موعظه کننده اصطلاح امروزی راهبه کشیشه ای شده بود که وقف مسیحیت شده بود.بر صلیب عیسی گریه کنان خم گشته قامت از آه و ناله از آن.خب مبحث تصلیب در اسلام و مسیحیت دو مبحث اختلافی هست که ماصلبوه در قرآن صلیب و دار کشیده نشد.صلبوه: صلب: دار زدن. «ما صلبوه» عیسى را به دار نکشیدند.

مَا صَلَبُوهُ(به صلیب نیاویختند)وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ اینجا جایی هست که عیسی را هم عیسی بن مریم و هم مسیح عیسی بن مریم مینامد در قرآن.تنها نمیگه عیسی ابن مریم مسیح را هم استفاده میکند.«مسیح» در لغت یعنی کسی که با روغن مسح شده باشد مسیح در آب و نشستن روح همچون پرنده سفید بر او تمعید گرفت از یحیی نبی با روغن مسح نشد.داوودبا روغن توسط سموئیل مسح شد شاوئل در زمان داوود با روغن مسح شد.روغن روی سر روح بر او مستولی گشت.گفته نشده که روح همچون پرنده ای سفید از بالا آمدو بر آنها نشست .مستولی تسلط روح بر بدن توسط مسح به میزان و شخص مسح کننده بستگی داشت.سموئیل را نبی میدانند در یهودیت.میزان نگهداری بسته به خود شخص در شائول ترک کرد در داوود ماند. در مسیح در تصلیب  الهی چرا مرا ترک کردی. چون گفته میشه پسر انسان را بالا میکشید نه عیسی بگوید مسیح را استفاده کند یا عیسی میگوید پسر انسان.چرا در لحظات آخر میگوید الهی مرا چرا ترک کردی و قبل آن و محاکمه یا شکنجه نمی گوید.در حالی که شکنجه بسیار سختی هست نمی گوید در تصلیب هم سخت در آن لحظات رو به تمام شد میگوید.پس مسیح عیسی روح القدس ترک گفته آیا یا پدر آسمانی.خب در قرآن لفظ مسیح برده میشود میشود مسح خب گفته میشود در موعظه ای که نمیشود هم ترک بشود از هم .مگر مسیح خطاکار بوده. خب مگه نمیگند خطایای آنها را گرفت به خود.جای ما به صلیب رفت.پس تقصیر از عیسی به معنای مظلوم کفاره گناهان چه میشود.کفاره گناهان که گفته میشه به خود گرفت تازیانه خورد صلیب شد میخ زدند.دستانش پاها.و استخوان نشکست قبل آن که دو دزد را بشکنند ساق پا برای تسریع در جان کندن دیدند مسیح تمام کرد یا هفت کلمه پایانی که تمام شد. ای پدر روح خود را به دستان تو میسپارم.پس با یک روح زنده بوده.طبق الهی چرا مرا ترک کردی تثلیث هم  جور در میاد. الهی رکن سوم.هر الهی که رکن یک نمیشود.اصلان در انجیل پدر از من بزرگتر هست. یهویان میگفتند خود را با پدر برابر ساخته.کلام چیز دیگه میگه .هر که مرا دیده پدر را دیده.حالا طبق خداشناسی در اسلام میگویند روح الله روح القدس الله نمیگند.میگند روح الله -روح خدا.میگند در انجیل برنابا یهودا اسخریوطی جای مسیح رفت تصلیب یهودا خودشو قبلش دار زد.اصلان پدر اینها را ببخش از چه نوع کلامی هست نمیدانند چه میکنند.به دزد وعده فردوس دهد.دزد توبه کار .چه حوادثی در تصلیب رخ داده بود که در بعضی اناجیل تعریفاتی مشابه متغایر هست البته غیر تاییدی ها.یا تاییدی ها.همین امر میشود شک در لغب در برای منجی دیگر در اسلام که پسر انسان امام زمان عج هست. یا مثلان مسیح عیسی همان مهدی اسلام هست.در حدیثی که حالا راوی آن را برای علت هایی شخص واجد الشرایط نمیدانند.خب مگر کاتبان قرآن همه علیه السلام بودند.کاتب نوشتارنده.آن زمان میزان سواد طبقه درس در نوشتن را برسی کنید تا کاتبان کی بودند از یهودی بوده تا و...خب در چهار انجیل مسیح عیسی تصلیب شده.خیلی هم عیسی میگفت پسر انسان را تصلیب میکنید.نمیگه عیسی مسیح پسر خدا یا غیر را تصلیب میکنید.بعد میشود نگاه به آسمان انتظار منجی اسلام از آسمان آمدن.یا نمیدانم قضاوت مسیح روی زمین هست یا آسمان. داوری چه زمانی پسر انسان بر ابرها میاید.داوری مسیح زمینی هست.مسیح که گفت نیامدم تا کسی را قضاوت کنم یعنی نحوی در زمین داوری قیامت راه بندازم.زمانی می اید که مردگان صدای او را میشنوند یعنی چه؟ ربوده شدن در ابرها با مایی که زنده باشیم یعنی چه؟ اینها همه زمان قیامت داوری را میگوید دیگه تعریف در ادیان حالا مسیحیت.باز با احادیث شیعه جور در نمیاد که مهدی از اسمان گفته شده می آید آیا؟نیست در حدیث.معیار سنجش منجی شناسی در هر دین همان دین هست تطبیق با دین دیگر میشود از توش آسمان.خود رسولان عیسی مثل هارو براشون شرح میداده.یک جایی رفته بودند هر که جسد مرا بخورد.یک برداشت فکر کنند ادمخوار مگه بودند که جسد بخورند.
عیسی بدیشان گفت: «آمین آمین به شما میگویم اگر جسد پسرانسان را نخورید و خون او را ننوشید، در خودحیات ندارید.هر که بدن مرا بخورد و خون مرا بنوشد، زندگی ابدی دارد و من در روز آخرت او را زنده خواهم ساخت.انسان تنها محض نان زنده نیست کلام از جسد فایده نیست روح هست که زنده میکند.اتحاد در یک بدن و یک روح شدن چون اتحاد شد مکشوفیات و مکشوف و شک شبهه نشود. یعنی  روشنایی را بخورید نه تاریکی را.و در شما ساکن شود  زنجیره.در یک.اتحاد.یا در قرآن رفت به آسمان یا در مرقس رفت به آسمان در نهایت بعد بین شاگردان بود که این در انجیل مرقس هست نهایت امر 
19  و خداوند بعد از آنکه به ایشان سخن گفته بود، به سوی آسمان مرتفع شده، به دست راست خدا بنشست.
So then the Lord Jesus, after he had spoken to them, was taken up into heaven and sat down at the right hand of God.

After the Lord Jesus had spoken to them, he was taken up into heaven and he sat at the right hand of God.


When the Lord Jesus had finished talking with them, he was taken up into heaven and sat down in the place of honor at God’s right hand.

But Yeshua Our Lord, after he was speaking with them, ascended into Heaven, and he sat down at the right side of God.

The Lord, then, indeed, after speaking to them, was received up to the heaven, and sat on the right hand of God;
After talking with the apostles, the Lord was taken to heaven, where God gave him the highest position.
..
Majority Standard Bible
After the Lord had spoken to them, He was taken up into heaven and sat down at the right hand of God.

...
در انجیل لوقا هست 
51  و چنین شد که در حین برکت دادنِ ایشان، از ایشان جدا گشته، به سوی آسمان بالا برده شد.
در انجیل یوحنا نیست
در انجیل متی نیست

 خب سه روز بعد زنده شد. در بعد تصلیب در
این سه روز رفت و آمد.هر چیزی جنبه مثالی آسمان گرفته شود دلیل بر از آسمان آمدن نیست که مهدی مثال گویند از آسمان بیاید.هر چند هر چیزی نزد خدا ممکن هست اما تعریفات منجی در ادیان معلوم هست.باز در شاخه ها تفاوت دارد.در اسلام.سید المهدی در اسلام.یا منجی در مسیحیت عیسی مسیح در بودایی ها بودایی پنچم. در زرتشتیان سوشیانت. یهودیت ماشیح .مثال در یهودیت ماشیح رو بشر خاکی با علم بالای تورات علوم دینی و مشخصه ها که گفته بودند مسیح در اسرائیل ظهور کرد خاخام یهودا شنادا در واقع  نگفتند عیسی مسیح چون عیسی مسیح رو قبول ندارند به عنوان ماشیح خودشون گفتند همون ماشیح خاخام شنادا هست هر دوره ماشیح میتواند برای انها باشد بر توانایی یک شرط علم تورات کتاب تورات.خب حالا مبحث بدن مرا بخورد خون مرا بنوشد . در یک بدن و در یک خون از حالا بعضان زخم های مسیح در افراد مثل پادره پیو و... از زخم ها یا تحمل مصائب در یک بدن.مثال خوردن یکبدن و پس دادن حتی خون و سوراخ دست در پادره پیو در خود حیات ندارید یعنی اتحاد در یک بدن شدن را کسب کردن.بعد خیلی مسائل حل میشود. حتی برای توما که گفت خوشبحال کسی که ندیده ایمان بیاورد و خب رفتند و ایمان آنها قوی شد.حالا در وصف ترجمه ها.چه در ادیان برگرداندن به زبان فارسی نوع ترجمه.معنا از اعتقاد به آخرت زنده ساختن یعنی زنده ساختن در بهشت چون جهنم مردگی خواب هست چون بخواب رفتن مرگ هست انگار کسانی که خواب بودند و قصد زنده شدن نداشتند و حالا در آخرت تاریکی اعمال در خواب بیدار نشدن میمانند که زنده از بهر نجاتی نبودند نیستند چون که هستند زنده از مردن شدند در هاویه چون مرده ای بهر خفتن شدند.چون ندانستند  ارزش  خود  خود را باختند در خواب لجاجت در تاریکی چون روشنایی را دشمن داشتند بهر تاریکی خفتن داشتند یعنی اخرتی که زنده زندگی یابند را در تاریکی مردن در غفلت های خود.چون غرور بر خود داشتند چون چشم باز کردن تاریکی را یافتند.خب اصل اعتقاد شیعه امام زمان عج 1187 سال دارد.چون جوان 35-40 ساله.متولده سامراء عراق 255-عیسی مسیح 2000 سال پیش روند از مصر به سمت بیت اللحم بزرگ شده ناصره به خطابه ناصری عیسی ناصری.یشوعا عیسی مسیح عمانوئیل.عیسی مسیح عیسی پسر خدا.عیسی در اسلام عیسی بن مریم. عیسی مسیح.عیسی روح الله.حالا کلمات عبدالله.رسول خدا.عبدالله بنده خدا بود که نبوت نبی گویند.در مسیحیت عیسی مسیح گفته میشود حضرت عیسی گفته نمیشود در بین شاخه های اصلی.مخصوصان شاخه های تثلیثی.حالا هیچ نبی بی حرمت نباشد جز در وطن خویش خانه خویش.هر که نبی گوید اجر نبی هر که انگار دوران ها را گفته.از معلم خوب. تا بنده خدا. عبدالله.عیسی مسیح.عیسی روح الله.و...حالا در مسیحیت پدر را خیلی ها غیر الله میگویند یعنی مسیح را بنده یا عبد  الله نمیدانند و پدر اسمانی را غیر الله میدانند.و اتحادیون شاخه هایی در ربط اتحاد و غیر اینگونه.اختلافات زیاد هست.خب این در ادیان اختلاف هست طبیعی هست در قرآن گفته شده که همه را یک امت واحد قرار ندادیم این مسائل.مثلان در ناسوتی حالت غلام بخود گرفت خادم چون پیشوا مثل غلام پدر گویند. چون عربی مسیحیان الله را واژه ای جایگزین ندارند.حالت که آنجا هستند جلال اول افرینش را ببیند در کتاب مقدس.جلال پدر در جلال پسر.و...

فانوس-141

خب مسئله ی  روشنایی و چشم و بدن بسیط بودنو گستردگی بعد جهان نه دید مادی بلکه دید معنوی  نه خود چشم بلکه چشم بر انتقال بر تفکر و تاریکی آن و جسم خاموش و روشن جسمی که هر چه ببیند تاریکی یا جسمی که از طریق چشم هر چه ببیند در بعد ملکوتی معنوی روشنایی میشود.

یا نوری که در تو هست ظلمات نباشد یعنی نوری نباشد که در بعد تاریکی بتابد و آن تاریکی را درون خود جای دهد و آن تاریکی سمت روشنایی نگرود مگر خواست خداوند باشد اما خواست آدمی پس نزند و پس زدن آن تاریکی میشود هر چند که روشنایی ها و نور همه معنوی نشود مگر در بعد صورت معنوی که صورت معنوی خود مثال خورشیدی بتابد که در چشم معنوی آن نور را بدون نورانی بودن آن نوع نور در یابد یعنی جایگاه جسم بشود تمام انوار قدسی و انوار معنوی.نه انوار تاریکی و خاموشی. پس دریافتن اینکه حال تاریکی و خستگی با بعد تاریکی درون فرق دارد یعنی شخص خسته شخص که در جهد و تلاش هست. با اینکه روح در خستگی میرود یا بعد تاریکی چشم در هر چه که چشم باید سمت روشنایی تفکر در فرمان مغز عمل کند تحلیل آن بر مغز. خب در انجیل عیسی مسیح میگوید کسی که به من ایمان آورد کارهای من بزرگتر ان را انجام میدهد این جذب کننده هست بله جذابیت آن اینست که شخص بخواند و بخواهد کاری کند که بیشترن شفا باشد چون این کار را خود جذب کننده هست.و بخواهد آن کارها را بکند.اما اگر ایمان داشته باشد این مثال درخت کوه جا بجا شود.اینها لزومه آن لازمه ی آن از جابجایی چیست یعنی مثال ایمان بر انجام کاری که غیر ممکن هست اما در خواست خدا هر غیر ممکنی ممکن میشود اما حکمت ممکن شدن آن ترس آوری نیست بلکه نوعی که به دست کسی انجام شود که جنبه لازمه آن را خدا درون او قرار میدهد بعد فرمان انجام میگیرد.والا دست فردی که جنبه آن را ندارد میشود شر.پس در ادیان این نوع کار در اسلام با نذر و نیاز میخوانند که میگویند اتصال با آن اشخاص معنوی و الله.و در مسیحیت در آنها که به تثلیث و پدر پسر روح القدس میگویند در ادیان نوع دیگر.اما چون دریافت نکنند به آن بد بین نشوند بلکه اول خودسازی بعد حکمت ها و بعد اینکه اگر امری نشد نا امید نشوند زیرا این را که عرض میکنم رسیدن هست که در لحظه ای که فکرش را نمی کنید انجام میپذیرد. در نهایت همه ی اتصالات زنجیره ها همه میگویند خدا انجام داد.همه اتصال ها میشود وسیله و خدا مرکزیت آن هست.یا عیسی در انجیل بر این هدف که خداوند پدر مینامند کارها را به عمل میرساند و این را به پسر داده هست.در گفتمان های بین اسلام مسیحیت بیشتر رو جنبه پسر خدا بودن تثلیث و  خدا بودن دو رکن دیگر تثلیث مباحثه میکنند و با کتاب انجیل از اینکه خدا واحد هست در انجیل و در مرقس در انجیل یوحنا بیشتر روی سمت جنبه الهی و عیسی کلمه اینها یوحنا آورده.

ولی در مرقس نوعی دیگر گفته شده.یا در لوقا در مسائلی.پس مباحثه میکنند و آنها استدلال ها و انها استدلال می آورند.این مناظرات مال امروز نیست کهن هست.در بین ادیان.مبحث رابر سر اینکه عیسی تثلیث را در انجیل آورده یا نه. و آنها میگویند آورده نوعی که پدر گفته شده پسر گفته شده روح القدس گفته شده و تصویب شورای آن بر امر تثلیث.چون از چهار انجیل و کتاب مقدس مسیحیت میاورند و آنها از یک کتاب قرآن.و استناد آنها مسلمین به اناجیل که در گفتمان میگویند انجیل تحریف شده و در قرآن گفته شده حتی تورات.پس قبول نمی کنند چون حکم از کتاب خود  در آنچه گفته شده میکنند.شاید اگر در تثلیثی ها بیشتر بخواهند حکم کنند از انجیل یوحنا لازمه باشد.پس اینکه یک تثلیثی بگوید من به تثلیث اعتقاد دارم بعد بخواهد از مرقس حکم کند مشکل میخورد.زیرا بشنو ای اسرائیل خداوند خدای ما واحد هست دست را کاملا میبندد.مگر از انجیل یوحنا بخواهند قبول کنند و مباحثه بر اساس انجیل یوحنا باشد.یا درباره داوری و ملکوت بخواهند بیشتر مباحثه کنند از انجیل متی . این را مطاعه دقیق بشود منظور دریافت میشود در متی ملکوت داوری بیشتر هست.یا مسلمین انجیل برنابا بیاورند مسیحیان قبول نکنند نه خود شخص برنابا را قبول نکنند زیرا برنابا یکی از دوستداران عیسی مسیح بوده که تمام زندگیش و جانش را در راه مسیحیت داده و تبلیغ آن میگویند برنابا انجیلش مورد تایید قرار نگرفته حال جمعیت مسیحیت زیاد هست شاخه های جدید آن و که آن را بدعت مینامند مثل شاهدان یهوه که توحیدی ترند و خب باز سوال که مسیحیان در  قرآن گفته شده از انجیل حکم کنند از کدام انجیل منظور پیامبر اسلام بوده.حال در کلیت آن یعنی مسیحیان باید از کتاب خود حکم کنند.حال کدام انجیل کدام منظورن هست.آیا انجیلی که مربوط به گنوسی ها یا برنابا یا انجیلی که مد نظر هست جای گفتمان ادیانی دارد.هر چند تورات و قرآن و انجیل و اوستا و... اصلان درباره احکام و حال در تورات که صورت برای خدا در نظر نگیرید در آسمان صورت پرانتز معنوی گفته شده خداوند آدم را شبیه خودمان خلق کنیم.اگر کسی وارد به دین باشد این آیه تورات

26.  خداوند گفت: آدم را به شکل و شبیه خودمان (از نظر معنوی) درست کنیم تا بر ماهی دریا و بر پرنده‌ی آسمان و بر چارپا و بر تمام زمین و بر هر جنبنده‌ای که بر روی زمین می‌جنبد، فرمانروایی کند.

پرانتز از نظر معنوی.خداوند در آنچه گفته شد ذره ای تاریکی در آن نیست.نور معنویت نور خالص از اصل نور حیات و حیات معنی حیات دادن یعنی قدرت حیات دهندگی دارد. چون منبع حیات خلقت خالق هست .اگر بعد معنوی آن مد نظر هست. یا شکل و شبیه خودمان منظورن از روی چه چیزی آدم را شبیه خودمان درست کنیم جای تفکر دارد .یا قبل آن باید نخست زاده ای باشد که از روی آن درست کنیم یا منظورن خود خداست که در اسلام به دیدار معبود رفتن چه دیداری هست.ملاقات چه نوعی بیان میشود یا در تورات از چه بعد شبیه خودمان یا در مسیحیت که بر اساس شکل در نظر گرفتن میشود از بعد صورت نادیده کسی صورت خدا را ندیده یک صورت باید باشد که صورت دید از منظر صورت نادیده بشود در دید.مثلان در سرچ در زبان غیر فارسی انگلیسی خود آیه آن که بر آسمان نشسته میخندد  عیسی بصورت خنده ترسیم شده که در مزامیر گفته شده تکلم میکند آشفته میکند.پس از منظر اینکه کدام ادیان از نظر محتوای کتاب نزدیکتر به هم هستند با یک مطالعه میشود فهمید.مثال تورات خواندن.قرآن.اوستا. انجیل و...

فانوس-140

در  فانوس 140 روی غلاطیان 1 تحقیق و بازکردن آن را برای روشنایی بخشی بیشتر برسی میکنیم.

نویسنده: غلاطیان فصل 1 آیه 1، به وضوح نویسندۀ این نامه (رساله) را پولس رسول معرفی می کند.

تاریخ نگارش: غلاطیان احتمالا اولین کتاب عهد جدید است که در سال 49 م. نوشته شده است.

6تعجب میکنم که بدین زودی از آن کس که شما را به فیض مسیح خوانده است، برمی گردیدبه سوی انجیلی دیگر، 7که (انجیل ) دیگر نیست. لکن بعضی هستند که شما را مضطرب میسازندو میخواهند انجیل مسیح را تبدیل نمایند. 8بلکه هرگاه ما هم یا فرشتهای از آسمان، انجیلی غیر از آنکه ما به آن بشارت دادیم به شما رساند، اناتیما باد. 9چنانکه پیش گفتیم، الان هم بازمی گویم: اگر کسی انجیلی غیر از آنکه پذیرفتیدبیاورد، اناتیما باد.

1پولس، رسول نه از جانب انسان و نه بوسیله انسان بلکه به عیسی مسیح و خدای پدر که او را از مردگان برخیزانید، 2و همه برادرانی که بامن میباشند، به کلیساهای غلاطیه، 3فیض و سلامتی از جانب خدای پدر وخداوند ما عیسی مسیح با شما باد؛ 4که خود رابرای گناهان ما داد تا ما را از این عالم حاضر شریربحسب اراده خدا و پدر ما خلاصی بخشد، 5که او را تا ابدالاباد جلال باد.

الف) هدف پولس از نوشتن نامه (۱:‏۱-‏۱۰)

۱:‏۱ در ابتدا، پولس تاکید می‌­کند که دعوت او به عنوان رسول از آسمان است. مقام او نه از جانبانسان و نه از جانب خدا به واسطه انسانها می­‌باشد. این مقام مستقیماً از جانب عیسی مسیح و خدای پدر که او را از مردگان برخیزانید می‌­باشد. مردی که از جانب خدا به تنهایی خوانده می‌­شود و فقط در قبال خدا مسئولیت دارد می‌­تواند آزادانه پیغام خدا را بدون ترس از انسانها موعظه کند. بنابراین پولس رسول هم در پیغام و همه در خدمتش از دیگر دوازده رسول دیگر و از هر کس دیگری مستقل بود.

توجه داشته باشید که پولس رسول می‌­گوید فرشته­‌ای از آسمان و نه فرشته‌­ای از جانب خدا. فرشته‌­ای از آسمان احتمال دارد پیغامی دروغین با خود بیاورد، ولی فرشته‌‌ای از جانب خدا نمی­‌تواند. زبان دیگر بیشتر از این نمی‌­تواند منحصری بودن انجیل را بیان کند. انجیل تنها راه نجات است. تلاش شخصی یا شایستگی انسان هیچ سهمی در نجات ندارد. انجیل خودش بدون تقاضای پول یا قیمت، نجات را به ما عرضه می‌­کند. چنانچه شریعت برای کسانی که نتوانند آن را نگاه دارند لعنت دارد، انجیل هم برای کسانی لعنت دارد که می­‌خواهند آن را تغییر بدهند.

۱­:‏۱۰ احتمالا پولس در اینجا نکته­‌ای را یادآوری می‌­کند که دشمنانش می‌‌گفتند او پیغام را بنا بر مناسبت با شنوندگانش عوض می­‌کند. بنابراین او، با تاکید بر اینکه تنها یک انجیل وجود دارد می‌‌پرسد:‏آیا من رضامندی مردم را می‌‌طلبم یا خدا را؟ بدیعی است که او در پی رضامندی انسانها نیست. چونکه ایشان از این امر که تنها یک راه برای رسیدن به آسمان وجود دارد متنفر هستند. اگر پولس پیغام خود را بنا بر مناسبت با انسانها عوض کرده بود دیگر غلام مسیح نمی‌­بود. در حقیقت، او با اینکار غضب خدا را دعوت می­‌نمود که بر سرش فرو بریزد.

ب) دفاع پولس از پیام و خدمتش (۱:‏۱۱ -‏ ۲:‏۱۰)

۱­:‏۱۱-‏۱۲ حالا پولس رسول شش بحث را برای دفاع از پیام و خدمتش حاضر می‌‌سازد. اول، انجیل به وسیله مکاشفه‌ی آسمانی و مستقل از انسان دریافت شده است. انجیل به طریق انسان نیست یعنی که انسان آن را پایه­‌گذاری ننموده است. مدتی اندیشیدن، این را اثبات می‌‌کند. انجیل پولس همه چیز را از خدا و هیچ چیز را از انسان می‌­داند. این نوعی نجات نیست که انسانها آن را ابداع کرده باشند. پولس آن را از انسان دیگری هم نیز نیافته و از کتب هم نیاموخته است. این انجیل مستقیماً از جانب خود عیسی مسیح به او مکشوف گردیده است.

۱­:‏۱۳-‏۱۴ دوم، شکست خوردن پولس در نهادن شریعت یهود در انجیلش، نمی‌‌گذارد که او به هیچ گمراهی ناشی از یهودیت کشیده بشود. او در تولد و تربیت غرق در شریعت می‌­بود. او به انتخاب خودش تبدیل شده بود به یک جفا کننده انگشت‌­نمای کلیسا. او در تقالید از اجداد خود و دیگر یهودیان عصر خود بسیار غیور بود. بنابراین، انجیل نجات او به وسیله ایمان تنها و جدا از شریعت مطمئناً هیچگونه گمراهی را به شریعت نسبت نمی‌‌دهد. پس چرا آن را از موعظه‌ی خود حذف کرد؟ چرا انجیل او با گذشته‌­اش، گرایش ذاتی­‌اش، و تمامیت گستره مذهبی‌­اش مغایر بود. به سادگی چونکه این انجیل نتیجه‌ی تفکر شخصی او نبود بلکه مستقیماً از جانب خدا داده شده بود.

۱­:‏۱۵-‏۱۷ سوم، سالهای اولیه خدمت او مستقل از دیگر رسولان بوده است. حالا پولس استقلال خود را از دیگر انسانها در ارتباط با انجیل خود نشان می‌‌دهد. او پس از تغییر گرایش خود، فورا با رهبران مذهبی مشورت نکرد و به اورشلیم هم نزد آنانی که قبل از او رسول بودند نرفت. به جای اینکار، او به عرب رفت و باز به دمشق مراجعت کرد. تصمیم او برای نرفتن به اورشلیم برای بی‌‌احترامی کردن به دیگر رسولان نبود، بلکه به خاطر این بود که خداوند قیام کرده خودش به او بشارت داده بود و خدمتی معتبر راجع به امتها به وی سپرد (۲:‏۸) به این دلیل است که انجیل و خدمت او نیازی به مجوز انسانی نداشت. او از همه انسانها مستقل بود.

عبارات زیادی در این آیه‌­ها مقایساتی دقیق ارائه می‌­دهند. به عبارتی که در آیه ۱۵ وجود دارد توجه کنید:‏خدا مرا از شکم مادرم برگزید. پولس فهمیده بود که حتی قبل از تولدش، خدا او را برای کاری مخصوص جدا کرده بود. او اضافه کرد که خدا مرا بوسیله فیضش خوانده است. اگر او آنچه را که لایقش بود در آن موقع دریافت می‌کرد، حتما به جهنم انداخته می‌­شد. ولی مسیح با فیضی فوق‌‌العاده او را نجات داد و فرستاد تا ایمانی را موعظه کند که قبلاً درصدد تخربیش بود. در آیه‌ی ۱۶ او نشان می‌‌دهد که خدا قصد دارد پسرش را در او آشکار سازد. این امر تصویری از هدف فوق‌­العاده خدا را برای دعوت کردن ما ارائه می‌دهد – در آشکار کردن پسرش در ما بنابراین ما می‌‌توانیم خداوند عیسی را به جهان بنمایانیم. او مسیح را در قلبهای ما آشکار می‌‌سازد (آیه ۱۶) تا از طریق ما مسیح را به تصویر بکشد (آیات ۱۶ – ۲۳) تا خدا در این تصویر جلال بیابد (آیه ۲۴) وظیفه مخصوص پولس، موعظه مسیح در میان امتها بود.

واژۀ « کتب » در عبارت بالا نام دیگری برای کتاب مقدّس است. آن چه که این جمله به ما می گوید این است که همۀ کتاب مقدّس ( « تمامی کتب »)، با الهام خدا داده شده است. عبارت « از الهام خداست » در واقع واژه ای از متن یونانی است، واژۀ « نفس یا دَم خدا= theopneustos » از دو واژۀ « theos » به معنای خدا و واژۀ « pneustos » به معنای نفس یا دم تشکیل شده است، بنا براین، زمانی که در کتاب مقدّس از « الهام خدا » سخن گفته می شود به معنای « خدا دمیده »، است، یعنی ادراک خدا، اندیشۀ خدا، الهام خدا. از این رو: نویسندۀ کتاب مقدّس خداست که آن را دمیده است، الهام بخش آن بوده، سرچشمه آن بوده، و نویسندۀ آن بوده است.

البته اکنون ممکن است کسی بپرسد: « چگونه خدا نویسندۀ کتاب مقدّس بوده در حالی که پولس، یوحنّا و یا دیگران آن را نگاشته اند؟ » کتاب مقدّس دوباره پاسخ ما را می دهد. آن چنان که در رسالۀ دوم پطرس 1: 21-20 آمده است:

رسالۀ دوم پطرس 1: 21-20
« و این را نخست بدانید که هیچ نبوّت کتاب از تفسیر خود نبی نیست، زیرا که نبوّت به ارادۀ انسان هرگز آورده نشد، بلکه مردمان به روح القدس مجذوب شده، از جانب خدا سخن گفتند.

پس از روشن کردن معنای نبوّت، اکنون به آسانی می توانیم دریابیم که « نبوّت کتاب » چه معنایی دارد: این به آن معناست که کتاب مقدّس به طور کلّی مجموعۀ نبوّت های جداگانه ای است که آن را تشکیل داده اند. بنا براین، آن چه رسالۀ دوم پطرس به ما می گوید این است که هیچ بخش از کتاب مقدّس ( « هیچ یک از نبوّت های کتاب » )، به ارادۀ انسان گفته نشده است. این به آن معناست که به عنوان مثال، این پولس نبود که یک روز تصمیم گرفت تا بنشیند و نامه ای به افسسیان بنویسد. اگر چنین بود، افسسیان با ارادۀ انسانی نوشته می شد و این چیزی است که کتاب مقدّس آن را رد کرده است. برای این که از نقش پولس و دیگران در کتاب مقدّس آگاه شویم راه دیگری نداریم مگر آن که بقیۀ همان عبارت را بخوانیم. پاسخ در بخش دوم آیۀ 21 یعنی جایی که دربارۀ نبوّت کتاب سخن گفتیم می باشد، به سخن دیگر کتاب مقدّس توسط مردمان مقدّس خدا که به توسط روح القدس برانگیخته شده اند نگاشته شده است. بنابراین، چه کسانی کتاب مقدّس را نگاشته اند؟ مردمان مقدّس خدا. چگونه آن را نوشته اند؟ با برانگیخته شدن توسط خدا که روح القدس می باشد. بنا بر این، آری! پولس، یوحنّا و دیگران نگارندگان کتاب مقدّس بوده اند ولی آنها نویسندگان کتاب مقدّس نیستد. نویسندۀ کتاب مقدّس خداست که مردمانی چون پولس، پطرس و یوحنّا را برانگیخت تا آن چه که خود نوشته بود، بنگارند. و اگر بپرسید که خدا چگونه آنها را برانگیخت، در رسالۀ غلاطیان دربارۀ پولس شرح داده شده که این موضوع دربارۀ دیگران نیز مصداق دارد:

رسالۀ غلاطیان 1: 12-11
« امّا ای برادران، شما را اعلام می کنم از انجیلی که من بدان بشارت دادم که به طریق انسان نیست، زیرا که من آن را از انسان نیافتم و نیاموختم، مگر به کشف... »

شیوه ای که خدا این مردمان را برانگیخت از راه تسخیر کردن آنها نبوده است، زیرا خدا هرگز کسی را تسخیر نمی کند (رسالۀ اوّل قرنتیان 14: 33-32 ). بلکه، این کار از راه کشف و شهود انجام گرفته است. به سخن دیگر، خدا به پولس گفت که چه بنویسد و پولس نشست و آنها را نوشت. بنا براین، چه کسی رسالۀ غلاطیان را نگاشته است؟ پولس. ولی رسالۀ غلاطیان در بردارندۀ اندیشۀ چه کسی است و مهر نویسندگی چه کسی بر آن است؟ خدا. از این رو، چه کسی نویسندۀ رسالۀ غلاطیان است؟ خدا نویسندۀ آن است. نقش پولس و کسان دیگری مانند او که در کتاب مقدّس سهیم بوده اند چه بوده است؟ آنها نگارنده بوده اند و آن چه را که نویسنده به آنها گفته است، نوشته اند. به این دلیل است که کتاب مقدّس اگرچه توسط کسان بسیاری نوشته شده، ولی یک نویسنده دارد و او خداست. می توان آن را به کار رییس و منشی تشبیه کرد. منشی آن چه را که رییس به وی می گوید می نویسد. چه کسی کار نوشتن را انجام می دهد؟ منشی. اندیشه های چه کسی نوشته شده است؟ رییس که در واقع نویسندۀ اصلی است. و همچنان که یک رییس می تواند منشی های بسیاری داشته باشد، خدا نیز نگارندگان بسیاری برای نوشتن چیزهایی که می خواسته داشته است.

فانوس-139

/با یاری خداوند قدرت دهنده و گیرنده و دانای تمامی حکمت های جهان/

مسئله ی حقیقت طلبی به مثال اینست که شما فکر کنید به بهشت میروید و فکر شما و حقیقت چیست؟حقیقت آنچه هست که بی نیاز میکند و فکر آنچه هست که میپندارید.طریق راه درست و راهی که رضایت خداوند در آن هست.و طریق وادی حقیقت.یعنی آنچه اتفاق می افتد.و آنچه تشخیص درست در آن باشد هست.تشخیص درست یعنی  کاری که مطمئنان درست باشد. و فکر بر اینکه کاری که انجام میدهم آیا درست هست؟ تنها پندار کمک بر طرف کننده واقعیت نیست.گاهن پندار با واقعیت امر فاصله ی زیادی دارد.خداوند قدرت دهنده و گیرنده هست. حکمت بداند افزان میکند حکمت بداند میگیرد. مثال پیاله عمر انسانی.خداوند دانای کل به تمامی امورات جهان هست. از کوچکترین امورات تا وسیع ترین اسرار.کوچکی آن نه از قدرت خدا میکاهد و نه وسعت آن آخرین پله هست.زیرا خالق بر تمامیه امورات مخلوقات واقف هست.پس راهی درست هست که بازخورد آن در اول درون خود حس را ایجاد کند. این حس درون جانداران در انسان بسیار با کمال گرفتن از بقیه جانداران افضل میشود.آن پیاله افزایش در انسان بر پایه قدرت تفکر هست. رشد آن مهم هست. ابزار آن مهم هست.چه اموراتی را زدودن از خود مهم هست.1-حسد.2-غرور کاذب.3-غرور برتر بینی.4-غرور اشرافیت.5-ظلم.6-کوچک بینی دنیای درون و سعی در بر طرف کردن به سمت بزرگ کردن فکر در رشد و تعالی.غرور در نوع خود بزرگ بینی با ظرفیت کوچک درون که شکستنی هست.غرور اشرافیت برتری نسبت به سایر بندگان خدا و نگاه از بالا به پائین.غرور کاذب آفت  طبل توخالی که میخواهد صدای زیاد کند.حسد از هر امری حسادت به هر امری از ریز ترین مسائل تا همه امورات.رشد دهندگی یعنی اول حقیقت را شناختن. حقیقت به شما و درون شما رجوع میکند. ظرفیت های خود را شناختن.در این راستا ظرفیت سازی درونی.تلاش.خیریت. فکر درست.مثبت نگری عقلی و منطقی.کاری که تمیز درست بودن آن در قوی شدن حس معنوی بالا رفته باشد یا حس انسانی آن جواب درست بدهد.رفع نقصان ها و زدودن مشکلات درون از بر طرف کردن آن در سمت بهبود آن نه بدتر کردن آن.

خساست روحی نداشتن.خساست از کوچکترین مسائل شروع میشود و فاجعه بزرگ آن مثال پرتگاهی هست که انسان را به سمت خود میکشد.خساست و حسد درون هم پیچک میشود و در لایه های روح انسانی میپیچد.ترس از هر امری.ترس تزلزل ایمان معنویت هست. ترس از  قوی نشدن درون هست.عقل و منطق و دانایی ترس نیست.عقل رشد یافته میداند فرق ترس با درست انجام دادن چیست.ذهن دانا منطق درست را چینش و واقعیت بینی را درون پخته میکند.سراب ورطه ی شیرین زودگذر هست و حقیقت و رضایت خدا منزل درست مقصد درست.ترس در انسان هست. اما منطق هم هست. خشکاندن ترس بی دلیل خشکاندن آفت رسوب کرده درون انسانی هست.یک جاندار اگر قدرت زورگویی داشته باشد یک جاندار قویتر بر او مسلط میشود.این یعنی نگاه به خلقت در اطراف.و شناخت حقیقت.اگر یک مثال گربه غذا را برای خود بخواهد چنگ اندازد و سایر گربه ها را بزند یک گربه قویتر میاید و او را از همان تغذیه با زور کنار میزند.حتی روش پیدا کردن راه در گربه هم هست. به آمدن درب و غذا را یافتن.اما مهم اینست که این چرخه هست.گربه حتی اگر زرنگ باشد هم باز در آن چرخه میرود.اما انسان اشرف مخلوقات خدا هست. فکر او  در رشد میگوید این کار ضربه به خود هست اگر من ضربه زننده شوم. ضربه زننده قویتر بر من میشود پس در راه درست آن کوشا میشود. اما اگر این ظرفیت را با شناخت نیافت. تزلزل فکری میکند. که چرخه مکانیزم دقیقی دارد.آنقدر دقیق و منظم هست که بازخورد آن به خود برمیگردد.اینها افسانه نیست حقیقت دیده هست.

پس نمودار خداوند برای انسان کشف حقایق و تفکر هست.باز شدن مسائل نگاه فکری به مسائل و تمیز دادن آن  و توجه با تفکر به خلقت در موجودات زنده و پیرامون هست.در جهان با تمام وسعت آن حکمت های بسیاری هست و در این حکمت ها توجه و باز شدن فکر در مسائل مختلف هست.