حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

/عشق سالهای کلم/

/عشق سالهای کلم/

کلم قربون که اسمشو تغییر داده بود به جک  تراولتا  کنجی تصمیم گرفت بره به  تولید ساخت کشتی  غرق نشو چرا آخه غرق میشی که خط تولید پلاستیکی اونو با موفقیت تمام از خراب شدن 95 درصد محصولات به 5 درصد اون به اتمام رسوند و تصمیم گرفت بره خواستگاری کوکب که اونم اسمشو تغییر داده بودو گذاشته بود گل میخک رفت در خونشون دید  در گذاشتن آیفون تصمیمی زنگ که میزد آیفون تصمیمی عمل میکرد میگفت طبقه بالاتر تا رسید به در خونه میخک در زد کوکب وا کرد درو گفت سلام به روی ماه نشسته و سبیلای  در نیومدت و موهای قشنگت که مثل حلقه های مفقوده اثر  مامانمو خانواده و داوینچی به غیر اون البته.و شرکای سهیم در خلق بهترین اومدن تو که من با شلوار خانه بابام  و شستن اون مشغولم. که گفت مهم تفاوت هست که فهمید مرد شده.گفت تو همونی که یک روز با اسب شاخدار بالداره دو تا گوزنی میاد گفت اد که اون تو هالیووده ولی من داداششم.گفت نفرما داخل گفت چرا گفت تو لیاقت پرنسسی مثل منو نداری.گفت پرنسس کی بودی تو و گفت درسته تو وقتی از خواب بلند میشی با آب گلدون صورتتو میشوری و مسواکت با خمیر دندون ما فرق داره ولی یک اشتراک مهم داریم گفت چی دقیقن بگو کجای ما اشتراک داره گفت من وقتی اولین بار خواستگاری تو اومدم 2 سال و دو ماه بیست و دو روزم بود الان پنچاه سال بیست خورده ایم و تو هفتادو سه چهار سال شیرین داری گفت من خودم نخواستم ازدواج کنم کیس داشتم همین مش کاهو قربون که الان اسمشو گذاشته بتهوون تو کی هستی اون اومد اون زمان خواستگاری من با دو مثقال طلا گفتم نه تو با ربع سکه بهار غیر آزادی و ده شاخه کاکتوس نروئیده از گلدان اومدی میگی دستمو بگیر بریم تو زندگی فکر کردی من از این دخترام که زود بگم بله باید درخونمون سبز بشی گفت میترسم تو قبرستون دفن بشیم. گفت من اد حداقل دویست عمر میکنم گفت ولی من شصت جک در میره میفتم زمین گفت عمر دست خداست گفت پراید وسیله هست که من ندارم ولی خب ایرانسل که دارم سمبوسه هم گاهی دوست دارم گفت اگه من زنت بشم منو با چی میزنی گفت با بیل. گفت خیلی  تفاهم نداریم منو با گل میزنی گفت برو بابا مرد انست که با گرز زنش را خورد کند گفت اد تو وحشی بافقی شعراشو خوندی ولی منششو یاد نگرفتی روش خودتو اجرا کردی. گفت نه گربه رو دم در کشتم. گفت تو منو هم کشتی منتها شب به خوابم اومدی چشمات منو یاد فیلم اگه  رفتی درو ببند من خوابم میاد برنده جایزه اسکار محله کوکب اینا میندازی آیا. گفت مهم این نیست که اون پدری که شلوار تو خونشو میشوری رفت قبرستون مادرت رفت به عالم اموات برادرات رفتن به عالم اموات مهم اینه که تو موندی تکو تنها. گفت ما اختلاف سنی  زیادی داشتیم  طبیعیه میخک بمونه اما گلای یاس الماسی طبق طبق برند. گفت من برای تو خیلی زحمت کشیدم گفت مثلان چکار کردی گفت هر بیست سال یکبار به یادت بودم و گفتم کی میشه برم خواستگاریش و اون بگه تو همونی که یه روزی منو با خودت میبری توی قصر بیست و دو متری.گفتم من لیاقت میخک رو دارم اما میخک لیاقت منو نداره گفت چی میگی من خودم خواستگار داشتم خلبان بود منتها تو اوج پرواز رفت. گفت خدا همه ورزشکارا رو نگه داره . گفت کاری که اون میکرد  ورزشی نبود چرخشی بود چتر نجاتش باز شد اما برنگشت رفت به دیار  باقی رو سنگ قبرش نوشته ای  زندگی سوختیم اما تو مارو دود کردی.یک شعر مضمون داری هم نوشته شده جا نشده پشت سنگ قبر نوشتن ای که از اینجا میگذری پاتو محکم نزار میپره. بعد گفتن کی گفت اونی که میپره.خلاصه من خواستگار سنگین داشتم تو که سبکشی. خیلی هم جلفی تازه شبا که ما میخوابیم تو چرا بیداری گفت من خب  تو قسمت  کشیک کوچه هستم که گربه ها رو بپایم چون میگن گربه نبین چه ریزه پلنگ جاش تمیزه. خلاصه گفت شغلت چیه گفت من مدیر امور کوچه و مراتع سبز باغچه و دریچه ای به سمت هم هر روز بگو مگوی هم. گفت تو رفتی برا من شغل پیدا کردی من میزامپلیم ماهی یک میلیون میشه گفت برو تو سیمان بریزی رو صورتت هم فایده نداره گفت برو ببینم همش شده قیافه مهم دلمه گفت دلت چیه گفت یه دریاست بعد گفت عجب حکایتی شده تو همونی نیستی که  خیلی سال پیش وقتی منو تو جوراب فروشی دیدی گفتی تو منو یاد  اموات درگذشتم میندازه گفت چرا الان دیگه منو یاد اموات بعد دفن پوسیده میندازی گفت مهم دلم هست گفت دلت چیه گفت اقیانوس اطلس. گفت من برم تو هم برو ما بهم نمیخوریم کوچه قلب ما تیرک چراغش سوخته برج میلاد دیگه بین ما فاصله نیست اورست هم اگه بیاد دقیقن کجایی برو دیگه سیاهم نکن قاشقونه نگام نکن گفت من رفتم همونجایی که رفتم گفت از کنار برو نفتی نشی.

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

متد نصف سبیلا شیرین جون


وای مامی اومد!!!

کی

همونی که منتظرش نشستیم؟؟؟

چه کسی یعنی؟؟؟

همونی که پنچه طلاست نصف پنچش تو دماغشه

نصف سبیلا شیرین جون

نصف سبیلا ترشی جون

وای چه ابهتی داره دختر

وقتی راه میره انگار داره حرف میزنه

چی میگه یعنی

تو چشماش کلی حرفه

سلام  

سلوم

وای مامی خارجیه

واقعن

ما نوبت داریم

کی بهتون نوبت داده

اکی

اینجا  ابرو برداریم زیرش چمن بکاریم چند میشه

قدیمی شده

الان ما ابرو زیرش برمیداریم بقیشم بر میداریم همشو که برداشتیم هیچی نموند میشه چهارصد هفتاد تومن

وای بی ابرویی چه عالی

بله الان مده

مد کجایه

مد همین خیابونو چند تا خیابون بالاتر منتها با تاکسی برید تو جمعیت نرید

چرا

ممکنه  متد منو بردارن

اونا ابرو بر میدارن جاش دو تا خط میکشن یک ضربدر میگیرن چهارصدو هفتادو دوتومن

من کل ابرو رو بر میدارم تازه هیچی هم نمیزارم یک درصد دو مثقال کمترم میگیرم

تازه الان مد اومده کلان مو از ته میزنم

جاش شاخ میکارم بالاشم دو تا پرتقال میزارم روشم  تار عنکبوت متد آفریقای شمالی

وای نه اون نمیتونم بعد برم تو مهمونی

چرا

میگن شاخ دارم

الان باید شاخ باشی وگرنه شاخت میزنن

کیا شاخ میزنن

شاخ ترا

هر چی شاخت بلند تر باشه شاخ تری

وای چه فلسفی

شما چی خوندین

من فوق دکترای نهضت سواد آموزی شرق رو دارم 

تازه پرفسورای رشته طب خیلی  دیگه فوقش لیسانس

وای وی وای وووو وای

کفتون دنده کشی شد

بله دهانمان بسته نمیشه

خب مسواکم بزنید

بله چشم

آفرین

ببخشید شما چرا سبیل دارید

آخه من نصف سبیلا شیرین جون کنده

شیرین کیه

اسم اصلیش شیرین نیست

پس چیه

تکی اکی واکی تاکی تا به کی تاکی

کجائین

مال غرب  جنوبی شرقی قاره هنوز نیومده ان

ایشونم آرایشگرن

نه ایشون  سبیل برمیدارن فقط

وای چی باکلاس

بله کلی کلاس رفتن

چه کلاسا رفتن

آشپزی نپزی,لباس ندوزی,کاشت درخت روی ناخون,کاشت هر چی روی پوست,کاشکی کشکی نپزی,یه چیزی میشی

اه ما حتی گاد

بله یس  ماینیمیز وان تو تری فو

الف ب ت س چ ج

تا این حد

فلسفه خونده چجوری میشه فکر نکرد

از دانشگاه هانسفورک محله پروین و شرکاء بغیر از اکرم و سوسن خانم

باشگاه تار عنکبوت رفته.الان تو کاهش وزنه یکمی دیگه بره رو مثقال برنده دو دوره عنکبوت طلایی میشه

خلاصه من وقتم تموم شد شما پستون فردا نه چهار تا فردا دیگه پس از آن فردا بیاد

وایییییییییییی چی بد

همی که هست

وای مامی چه با کلاسن بریم هر چی دیرتر کلاسمون بالاتر میره

بریم دخی کلی کلاس بزاریم.

=

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

/پشت کمپوت کنکور/

/پشت کمپوت کنکور/

فرنگیس که خیلی دلنگیز میخواست فردا بره کنکور تو اتاق دست به هدفون داشت دقیقان کجایی رو گوش میداد که بابا پاتک زد تو اتاق . فرنگیس کتاب رو مثل فرفره انداخت بالا هدفون زیر تخت. بابا گفت داری انگلیسی بلغور میکنی تا فردا تمرین پیوسته کنکورو فتح کنی. گفت العجبا دقیقان همین بابا منتها یدستم فیزیک کوانتونومیو اون دستم لغات و ترجمه. تازه دو چشمم به کتابو دو دستم به قلم.پدر گفت احسنت چرا رنگت مثل گچ شده. گفت استرس کنکور دارم گوشی رو با پا زد زیر تخت خورد به دیوار ته تخت و اهنگ کجایی پخش شد بابا گفت گوشیت دقیقان کجاست. گفت بابا من دنبالشم اون ناپیداست. بابا سینه خیز شد رفت زیر تخت. گوشی برداشت که فرنگیس کف دست بابا ریاضیاتو حل اونو دید گفت بابا اینا چیه گفت امروز رفتم با بیژن نهضت امتحان داشتم. دست پشت با اون دست بزور بسابو پاک کن. که فرنگیس دید بابا گوشی رو داد گفت بهش اهنگ خیلی خوبه گوش کن. ننه پرید تو اتاق گفت براتون غذا بیف حتی استراگانف درست کردم. که از بچگی دوست داشتم. بابا گفت تو که اول ازدواج گفتی کشک صورتی بشه بچگی دوست داشتی. ننه گفت خودم میدونم اما اینو بهت نگفتم.سوپ غاز بشه. خلاصه. نشستن بیف بخورن که دیدن استراگانفش زیاده. پف کردن صورتی مایل به بنفش شدنو. یکی دستش دوغ اون یکی قرقره. مسواک. خلاصه شب شدو همه خوابیدن غیر فرنگیس که خیلی دلنگیز داشت . آهنگ میخوند زیر لبی کنکورو من بلدم تستارو من بلدم. بابام برام عیدی داد یک زوج قلقلی داد. خوابش بردو کلاغ قصه ها فردا رفت نشست رو در صدا کردش. تا بیدار شد تا خواب نمونه.
طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

روز تعطیل چنگیز و خانمش میخوان برن تفریح...


چنگیز که تو خونه حوصلش ترکیده بود.ورداشت گفت جمعه هستو امواتم مرخصی بریم قبرستون.

خانمش گفت وای چه رمانتیک

بریم منم غذا پلو زرشک با یک بال مرغ درست کردم

چنگیز سه بچه یه زن یه موتور یه قابلمه رو به سمت قبرستون

خانمش پرتقال پوست میکند میداد دهنش همینجور بادم میزد آب پرتقال تحویل پشت سری میدادو خلاصه بعد 4 ساعت رسیدن قبرستون

بساط نهار آماده چنگیز تو سایبون زیر درخت هندوانه

روبرو بلوک مرده ها 

یه حال هوای خاص

دلش گرفت زد زیر گریه.

یحتمل گفتن آفتاب زیاد خورده به کلش رفت یه قاچ هندوانه گذاشت رو سنگ قبر روبرو گفت هر وقت تشنه شدی بیا بیرون بخور

یکی داشت رد میشد گفت خدا همه رو شفای فوری عنایت کنه

چنگیزم گفت آمین

رفت دوباره با خانمش بود که یه آقایی اومد گفت فاتحه فوری میخونم زیر قیمت سایرین

گفت چنگیز چقد

گفت 3500

چنگیز گفت 1500 میدم یک دورم برام آهنگ کجایی رو بخون یارو هم گفت میترسم فشارت بیفته خرج کنی

چنگیز خورد بهش شاید بر کشتی فرنگی با یارو انداخت زدش زمین

یارو گفت مرده هات گور به گور شن

که چنگیز متحول شد گفت اگه اینو نمیگفتی ممکن بود به دیار باقی به سرعت بشتابی

خلاصه سمت عصر بود که با لگد زد به قابلمه

خانمش گفت هه وحشی

گفت چنگیز این دنیا وفا نداره

گفت خانمش هفته بعد میبرمت صحرای جیبوتی اونجا فرش بندازیم

گفت چرا

گفت تو باید دور از محیط رفتگان باشی

اونجا نه کسی میره نه کسی میاد

گفت چنگیز این غافله عمر عجب میگذرد برخیز بریم

رفتن کلاغه هم رو موتور ایستاده غار غار میکرد.

که آب هندوانه خورد صورتش

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان

/چنگیز با مامانش میرن خواستگاری/


چنگیز که خیلی فیلم رمانتیک دیده بود زد وسط کاسه کوزه ریخت بهم گفت ننه پاشو بریم خواستگاری. ننه گفت خواستگاری کی!گفت دلنگیز دختر پرویز . ننه برداشت برنداشت گفت اون واسه تو خیلی لقمه بزرگیه. گفت ننه فقط 45 سالشه. ننه گفت سنش نه وزنش 120 کیلویه تو 45 کیلو و دویست گرمی. که چنگیز گفت مهم وزن نیست مهم دله. گفت ننه دلت پیشش گیره یعنی. گفت آره ننه دلم دیروز پنچر شد رفتم دیدم دلنگیز میخواد با کامبیز عروسی کنه. ننه گفت بپر موتوروتو روشن کن برم بگیرمش برات. گفت ننه بنزین نداره. گفت اشکال نداره یه چهار لیتری کنار خونه هست همونو بریز توش گفت ننه اونو بریزم تو موتور میزنمون به در و دیوار که ننه گفت باید شب بیام ببینم چی هست توش چنگیز گفت ننه کیشمیشه خیس کردست. گفت ننه کیشمیشش تازست. گفت ننه برخیز برویم.ترک موتور براوو سرعت 25 کیلومتر خونه دلنگیز دو تا چهارراه بالاتر موتور کشش خاموش ننه جیغ کمک. مردم دور جمع گفتن چی شده ننه گفت موتورشو هل بدید روشن بشه. همه مونده بودن موتورو هل بدن یا ننه چنگیزو آروم کنن. که همسایه آب قند ریخت آورد ننه خورد سوار گاز دم خونه. پیاده.چنگیز با لگد رفت تو در . که بابا دلنگیزم اومد دم در با مشت گذاشت تو چشم چنگیز دعوا شدو کتک کاری چنگیز اخرش گفت عاشق دخترتونم. باباش پرید بقل چنگیزو ماچو بوسه بزور دستشونو گرفت آورد تو گفت از اول میگفتی با لگد که هیچی با موتور میومدی تو اصلان.

خلاصه رفتن نشستن. عروس اومد چایی آورده بود اول بجا ننه هل کرد برد برا چنگیز که چنگیز دید استکانی نیستو سینی کجاست. گفت چایی پس کو ضعیفه. گفت مگه کوری نمیبینی. گفت کو گفت ایناش ننه اومد تخصصی برسی دید سینی گم شده تو 120 کیلو وزن از دستش گرفت ننه تعارف کرد بابا دلنگیز گفت به ننه چنگیز حالا ماشاء الله چند سالتونه ننه که چنگیز برخواستو رفت سمت بابا دلنگیز وسط فرش کشتی فرنگی و خلاصه بابا دلنگیزم گفت بمیرید منو بکشید تو داماد مایی چنگیز دید ای دل غافل دستش بد جور تو خود گردو افتاده. بابا دلنگیز گفت چنگیزخان شغلشون چیه. ننه گفت تو تیم محله دروازبانه. نقش تیرک رو داره. بابا دلنگیز گفت کی میرن تیم ملی ننه گفت فردا صبح قبل اذون دعوته به مسابقات کوچه بالا . بابا دلنگیز گفت اونجا چه خبره گفت قراره بره اونجا داور خطا کرد شعار بده. گفت عجب پس شغلشونم آبرومنده. ننه گفت تازه بعضی موقعا با موتور عصبانی بشه میره وسط زمین خاموش میکنه نمیزاره توپ رد شه . گفت احسنت . شعر وحشی بافقی رو خوند. مجلس تموم شد نتیجه نگرفتن کی نامزدیو اینها چون بابا دلنگیز گفت باید رو ازدواجم فکر کنم باز دعوا شدو ریخت بهم خلاصه آخر شب همه خوابیده بودن که کلاغه شروع کرد به خوندنو خونشونو میخواستو قصه تموم شده بود.

طنزنویس-حسام الدین شفیعیان