تخته سیاه و دانش آموزی که گچ ندارد
گچ تخته معلم را برف ندارد
خسته معلم پاک کردن ها
تخته هم جای گفتن حرف ها نیست
صدای دانش آموزی که گچ خورده نیست
معلم نیست دانش آموز نیست
کلاس دیروز دگر کلاس نیست
مدرسه نیست تاریکخانه ی خاطرات هست
تابلوی آهنی جایش تابلوی رنگ کاری شده ی مدرن شستن خاطرات شده
خاطرات جایش کلاس نیست دگر خانه ی زنگ های مدرسه خانه نیست
مدرسه نیست خانه نیست کلاس نیست تابلو نیست...
حسام الدین شفیعیان
پشت آهن ها دریا هست
پشت دلتنگی ها شهری نیست
قایق سهراب دگر جا ندارد
نیمایی یوشیجی پشت دلتنگی قبیله نیست
شهر سهراب دگر پشت دریا نیست
شاعر را قایق رفتن نیست
از پشت پنجره ی باز صحبتی نیست
مولوی راه آهن را جای رفت و برگشتن نیست
تاکسی دربست نیست اتوبوس ها رفته اند
مسافری در ایستگاه ماندن نیست
خط تاکسی را خط برگشت نیست
صدای راننده را آواز نیست
روی صندلی ایستگاه اتوبوس مردی با تمام خیره شدن ها نیست
حسام الدین شفیعیان
مترسک آهن زده
میان آهن غم زده
هیاهوی شلوغی شهر آهن زده
آجرهای یخ زده
آدمک های فقر آهن زده
آهن های زنگ زده
آدم های رنگ زده
شهر خاموشی های بیدار زده
خواب های رویایی خط زده
تئاتر نان آهن آدم جایی در شهر زنگ زده
حسام الدین شفیعیان
خنده های غم زده
غم های خنده زده
لب کج خنده معوج
اخم های خنده وار
خنده های گریه وار
سکوت های معنا دار
معنادارهای بدون سکوت
بی معناهای با معنی گاهی تمام عقربه ها بر عکس حرکت میکنند
حسام الدین شفیعیان
غزل های یکشنبه ی رو به دوشنبه نیامده
غزل های در جا آمده و رفته
مثنوی های خان به خان زندگی
دو بیتی های بیت بیت رفته
شعر نویی در کهن از نو به واژه منگنه شده
تکاندن کلمات بارش جملات پیکره ی مجسمه ی شاعر ریخته در خود
سقوط جملات سقوط جمله سقوط کلمات سطرهای لرزان از کلمات ریخته شده
حسام الدین شفیعیان