حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان-متن ادبی

پنجره را بازمیکنی و میسراید دلتنگی از فصل رویشی نو.بر پرچین خیال انگیز زندگی.پیچک مهربانی میپیچاند بر درخت ریشه از شور مهربانی.و میزداید غمها را در باور زمین.سایه ساری از گلچین سرودن زندگی در فصلی نو و برای تو میماند قصه های زمین در سراشیبی از حرفهایت.قلم بر پیکره خشک زمین جانی تازه میگیرد بر سلول های تراوش مغزی.قلب آهنگ تپیدن نو میگیرد و زمین سرد میشود از گرمای تابشی از کلمات بر ذهن انسان واژه میشود در سطر سطر دلش از شوریدگی های شور انگیز گفتن ها.پنجره را که باز میکنی.زمین حرفی نو دارد و کلمات واژه ای از سرودن.در کجای زندگی حروف را میچینی.زندگی خود حرف هائیست از سرودن برای کلماتی از گفتن ها.و واژه ها جملگانی از دلتنگی زمین میشود بر تاریخ گذشتن از عصر زندگی آجری.و قلم حرف میشود.و جمله بارش رویشی از کلمات.

برگهای پائیزی  خداحافظی تلخ از درخت و رویش بهارانه ی نو.فصلها رفتن و ماندن هست.درخت  میماند و برگها میریزند.زمین رویش نو میشود.فصلها سر آغاز شروعی دوباره.لبخند زمین از دورترین نقطه ی آسمان میشکفد.شکوفه های انسانی زنجیر میشوند.باور کن فصل رویش نو را در طلوعی که میزند به شیشه ی باران زده.اینجا مرز بین تقاطع رسیدن به لبخند زمین هست. جایی در تفکری که میزند شکوفه.باران با تمامی رنگین کمان هایش خلقت زیبای آفرینش هست.و پرندگان  خوانشی از فصلی نو را سرود میکنند.این حجم کلمات از رویشی در تفکر هست.پنچره ذهنت را باز کن.جایی که طلوعی زیبا هست.جایی در تمامی وسعت مهربانی قلبی که فانوسی میشود بر تابش.

نگاه میکنی پیله را تا پروانه بشوی.تو زیبا میشوی در گشودن ریختن تمام ناملایمات.از رسیدن به شکوفایی تا در خود پیله های سختی را بگشایی و به رسیدن به پروازی با زیبایی برسی.پیله هایت را باز کن تو زیبایی.

پروانه زپیله نگری کن ببین از درون آن گذری کن ببین برای تنیده شدن عمری کوتاه دارد اما پیله را میشکند و پروانه میشود زندگی تولدیست برای پروانه شدن بال بگیریم درون پیله تا پرواز را بیاموزیم.

بیا درون فصلها بگردیم درون فصلی نو باران را بیابیم. زمین خشکیده از فصلها نشود بیا تا درون خود فصلی نو شویم.شکوفه دهیم به هم برای هم مرحم زخمها شیم بیا تا وقت هست نگارنده دلها شیم.

وقتی شهر سوسوی چراغی میشود اتاقک ها حرف میشوند شهر هم با تمام آهنی بودن قلب هایی دارد اگر شمعی روشن کنیم برای درون روشنایی تن خود فکر را جوانه زنیم و درون هم پیچک سر زدگی همیشه برای دیدن یک اتفاق خوب باید ساعت را نگاه کرد و من ایمان دارم به رویش فصلی نو در تفکر جای جای اتاقک های خود درون فکری خود کنده از درون در فکر اندیشه میشود اندیشه نمیمیرد اما آهن زنگ میزند اندیشه را باید در زد پشت در اندیشه چراغی روشن کرد حتی به وسعت چراغدان محبت برای شعله ای که میفزاید به روشنایی فکری.

به وسعت خیال تو دریا میشوم.و در نگاه تو رودی به سمت مهربانی میشوم. در کلام تو چسمه سار نور میشوم. و با تارپودی از زندگی سوی او میشوم.زندگی فرصت یکباره ی لبخندهاست. من برای تو شکوفه ای از غزل های او میشوم. و در خیال تو آرزوی رسیدن به تمام آرزوهایت میشوم.

کاریکلماتور

1-روغن سرد تخم مرغ پز نیست استخر بچه دنیا نیومدست.

2-قطاری که به مقصد نرسه به مبدا  هم نمیرسه.

3-خمیازه خم آوازه که بلندش ریتم پروازه کوتاهش ریتم سر اغازه.

4-بن بست همون بسته ایه که باز نمیشه.

1-کلاغی که سیاه نباشه زاغه زاغی که سفید نباشه کلاغه.

2-خرس با تمام هئبتش ماهی  میخوره.

3-سیب زمین نداره اما سیب زمینی  داره.

4-روحت شاد همان روحی هست که غم خورده مرده یا همون روح شادیه که مرده. در کل هر دو شاد میشوند.

5-سالاد سزار نان دارد.اما سزاوار نیست بدون نان خورده شود.سزار  بدون نان زار هست.

6-چراغ قرمز اگه  آبی بعدش بود یا آبی یا قرمز بود چهارراه فوتبالی میشد!

7-سالی که تموم میشه سال نیست. سالنامه هست.

8-مربای به رو خورد به به کرد. به رو خورد اه اه کرد.

9-صبح که بخیر میشه. شب بخیر میشه. عاقبتت بخیر میشه.کلان خیریت درش هست.

10-لواشک اگه شیرین شد یا ترش نسخه بعدیش لواشک شوره. و حتی فلفلی.

11-ما همان من هست. ماما همان من ها را کنار هم میگذارد میشود ما.

12-راهی که کجه اسفالتش لوسه.

13-دم اسبی. دم خروسی. چقدر ملوسی.هر چی اسم حیوانه روی مو گذاشتند.یکی نمیگه موی بسته. موی خسته.حتی چرخ بال !

14-راه آهنه اما آهن راه نیست.قطار آهنه. اما آدم آهن نیست.آهن فسفر داره. اما فسفر آهن نیست!

15-پائیز با تمام برگ ریزانش خوراک دارد. یک دفتر خاطره با وسط برگ خورده.هر برگی خزانی دارد. هر خاطره ای پائیزی.

16-شوت بال همون فوتباله.فوت میکنه با پاش تو شوت .اما بال نداره ولی گل میشه بال در میاره.

6-ماستی که دوغ نشود راست نیست.
7-کتاب بدون خواننده صامت ترین پر کن تاریخست.
8-راه کج به منزل رسید اما راه راست به اتوبان.
9-تاریخ با حذفیاتش مشروطه ایست برای تامیخ.
10-لالایی که خواب نمیکنه صدای ضخیم داره.

1-مغازه پر از غازه! 2-تموم فیش ها ماهی ندارد! 3-صابون عطر ندارد که کله عطر داشته باشد! 4-اساس همه اثاثیه ها بی اساس ریختن! 5-شلخته همونیه که پای تخته بی تخته! 6-اینقدر قد خودمونو ندونستیم کوتاه شدیم! 7-توی تمام کتابهای درسی جایت گذاشته ام! 8-صندلی که صندل بهش بخوره میشه بندک افتادن! 9-سینما باز بود که سیم قطع شد باز بود اما خالی شد! 10-رازی نبودم رازی اینقدر پی ریاضی راضی به زحمت بیفتی رازی! 11-چرخو فلک گردش میکنه آدمها نرمش وقتی چرخو فلک تاب میخوره!

 کاریکلماتور نویس-حسام الدین شفیعیان


1-سوت میزد اما صدایش پر از بی صدایی بود.

2-کارت پستال ها هم پست میشوند.

3-روی زمین  جای کمی نبود اما زمین گران شد.

1-تمام سکه های قدیمی  یک روی سکه نیستند.

2-روزنامه هم باطل بشود سبزی خوره پیدا میکند.

3-توی سالن خالی  سطل که می افتد صدا ی بیشتری دارد.

1-شطرنج هم کیش داره اسب داره فیل داره !

2-برفک تلویزیون پر از صدایه اما دیدنی نیست!

3-ماه هلالش  نیمرخه خودش یه سلفی کامله!

2-سکوت با لبخند آتشفشان خاموش هست.
3-زنگ آخر نسل مدرن زنگ اول هست.
4-سوت میزد همه گفتند دلخوشی داره غافل از اینکه بوق موتورش خراب بود.

5-غروب که میشود خورشید میخوابد اما چراغ هایش را خاموش نمیکند.

1-برج کج به منزل نمیرسه.

5-مسواکی که سخت بشه جای مرحم  زخم میشه.

4-شهر  یک کودک به اندازه یک جهان بزرگ هست.

1-تمام دلخوشی ها رخت پهن کردند.